سخن شعر گاهی شعری را می سرایم و از درون دل سخنی می گویم ...که او رفت درباره وبلاگ پنج شنبه 88 خرداد 14 :: 7:11 صبح :: نویسنده : امید ارجمندی
یک با لم کلید رمز حقیقت نشد مرا حلال من آن فتاده به چاهم توان حرکت نیست تو ئی که عقل مرابرده ای ز بی رحمی گر م چه جور و جفا می کنید باکی نیست حاجت اگر روا نکنی ? پس چه بایدم منعم کنی نبرم ره به کوی عشق بشنو که باغبان باغ تو هستم امید من برو اینجا خیلی سرده خورشید طلوع کن منتظرند..... منتظر طلو ع اند؟ امید2/6/88 ****************************** بی پایان
فراق سبک نو...یا شعر نو ای عشق امید
بسوزی خویش را آ رام آرام نمی دانی چه می آید سر انجام * بسوزد غم تو را با نام شادی * بر
بشنو از نی تقدیر چنین است http://www.shereno.com/file.php?id=49950 تقدیر چنین است که جانم به تو بخشم من موج گر فتار همین ساحل عشقم مر حم منهیدم که نسوزم ز تب درد من عاشق این بحرم؛ای موج سواران هر گز نکنم نا له ز هر گر یه و شیون موضوع مطلب : پیوندهای روزانه لوگو آمار وبلاگ
|
||